پارت جدیدو گذاشتم

ازدواج اجباری
پارت41

هانا"
افتادم روی مبل و دستموگذاشتم روی صورتم..
دکمه ها رو برداشت و بلند داد زد..

کوک: اینا چیه هاااا؟

با بغض نگاش میکردم..
کوک: با من بازی میکنی اره؟ امشب نشونت میدم..
دستموگرفت و بردتم توی اتاق و انداختم روی تخت..
دکمه لباساسش رو خیلی تند تند باز میکرد..
درست از اون چیزی که میترسیدم اومد سراغم..

غلت زدم و از اون ور تخت افتادم..

صدای قفل شدن در اومد و جیغم بلند شد..

کوک: بیا رو تخت زود باش..
هانا: نههه.. هههق.. کمکککک... هههق.. کمکککک..
کوک: نمیای؟
هانا: ما هیچکار نکردیم.. هههق.. راست میگم..
کوک: دکمه لباست چرا بازه؟ هااا؟ تو سهون رو مبل چیکار میکردین هااا؟
هانا: هیچکااار.. هههق..
کوک: اره منم باور کردم..

دستمو کشید و به زور اوردم. رو تخت.. تکون میخوردم نمیزاشتم باهام کاری کنه..
روم خیمه زد و با دستام میزدم سینش...

هانا: این کارت تجاوزههه.. نکنننن...
کوک: تجاوز؟ خخخخ.. موقعی که با سهون اونجا بودی باید به اینجاشم فکر میکردی..
هانا: من هیچکاری باهاش نکردمم... جونگ کوککک.. نکننن...
کوک: او صبر کن..

از جاش بلند شد و رفت سمت چمدون.. از جام سری بلند شدم و رفتم سمت در و در و باز کردم..
که دستمو گرفت و پرتم کرد وسط اتاق و سرم خورد به تخت..

هانا: عاااای.. ههههق.. نکننن..
کوک: میخوای در بری اره؟

دستبند رو از پشت به دستام زد و انداختم رو تخت روم خیمه زد..

هانا: نههههه...

لباشو محکم به لبام چسبوند و مک میزد...
نفسم بند اومد بود..
سرشو بلند کرد و......(بقیش رو خودتون بفهمین)

هانا"
صبح روی تخت افتاده بودم و چشمام رو به زور باز کردم..
اروم از جام بلند شدم و رفتم جلوی اینه..
تمام موهام بهم ریخته شده بود.. دستام قرمز شده بود و دستبند رو هنوز باز نکرده بود..
چشام پف کرده بود و قرمز شده بود..

سرم حسابی درد میکرد.. خیلی تشنم بود.. یاد دیشب افتادم و بی صدا گریم گرفت...

به بیرون نگاه کردم هیچ ماشینی نبود.. انگار هنوز نزومده بودن.
_________________
دیدگاه ها (۳۷)

پارت جدید

گایز پروف فیک تغییر کرددد

پارت جدید

جدید

کیوت ولی خشن پارت ۸کوک تو ذهنش :وقتی خدمتکارم قهومو اورد نشس...

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط